می نویسم چون نیاز به نوشتن دارم 

چون ذهنم در عذابه چون خودم در عذابم 

رسیدم به جایی که هیچی برام مهم نیست دیگه از دم میگم بی خیال  اوضاع درسم وحشتناکه گفتم بیام خونه شاید درست شم شاید درس بخونم شاید وقتی دور شم ازت نبینمت بی تفاوتیتو نبینم نبینم آدمیو که چیکار با من کرد نبینم که با اونی عکساتو حتی نگا نکنم اما هر چقد ازش فرار کنم 

چیزی در من نیست یه چیم کمه یه چی کمه که خیلی آزارم میده 

گالریمو بازمیکنم عکستو نگا میکنم چشای دوست داشتنیت هزاران خاطره رو یادم میاره مدت ها پیش درستع خیلی وقت گذشته هیچی درست نمیشه واقعا درست نمیشه

اما این بین من هم درست نمیشم خوب نمیشم بدتر میشم 

چیزی که سرم اومده اتفاقی که برام افتاده جوریه که واقعا هیچی مهم نیست اینکه من حتی دیگه تو اون دانشگاه نباشم مدرکمو بگیرم نگیرم مهم نیست 

با اهمیت ترین چیزمو از دست دادم میگم میخندم بلندتر هر بار دردم بیشتره میخندم ولی الکین  زندگیم یه چیز الکیه که داره الکی کش میاد


 

صبح از رویای شیرینت پا میشی و میبینی زندگیو که بهت تحمیل شده 
میبینی که همه چیو از دست دادی خودت موندی خودت رویای های قشنگت فقط ذهنتن 
مثلا از مردمک چشمای تو که بهشون زل زدم می رسم به اتاق تاریکم بیدار شدم 
و یادم میاد چیزی که سرم اومده من موندم و دنیایی که ویران شده من همه چیزو از دست دادم 
این جهنم زندگیمه


ازم بپرسی میگم نمیدونم چی شد 

دارم به دعانویسا اعتقاد میارم انگار واقعا یکی نفرینمون کرده 

وگرنه یهو چرا گذاشتی رفتی الان هیچ جوره نمیتونم برت گردونم 

انگار چیکار کردم انگار یه بدی بزرگی در حقت کردم که خودمم نمیدونم چیه فقط گذاشتیو و رفتی شد دوسال فقط یه روز بهم گفتی خداحافظ بهم گفتی منو از ذهنت بیرون کن بعد دیگه اون آدم سابق نبودی بعدش دیگه انگار امید نبودی 

چیشد که اینقد اصرار داری که بری 

که حتی باهام حرفم نمیزنی که بگم لااقل چرا 

جرممو بگو تا بگم به چه دلیل اون موقع مهشید نبود پس دلیلت برا رفتن اون نبود من کجاشو اشتباه رفتم که هیچ جور درست نمیشه 

بارها میگم غلط کردم یکسال گذشت وارد دوسال شد که من هر روز که بیدار میشم میبینم کنارم نیستی به عکست نگا میکنم به چشات نگا میکنم میگم بگو چیکار کنم که برگردی چجوری برت گردونم 

انگار خالی از احساس شدی امید انگار ربات شدی یه جوری خیلی بی احساس سنگ شدی که انگار اون آدم گذشته تو نبودی انگار اونی که منو میخندوند و آرومم میکرد تو نبودی انگار همونجور که وقتی اسمتو تو اینستا گرام میزنم مینویسه وجود نداره وجود نداری.

چقد این نفرین قوی بود چقد این اتفاق که منو از تو جدا کرد قوی چقد اون روز که تو از من جدا شدی روز شومی بود 

انگار هیچوقت دوباره نمیخوای باهام حرف بزنی 

کاشکی بهم میگفتی 

کاشکی میگفتی چرا


کلی بغضم ترکید با زهرا حرف زدم هر چند این اواخر حال اینو ندارم که به کسی بگم بگم که چمه  اما گاهی یه حرف یا نوشته باعث میشه بغضت بترکه بگی از کوله بار دردی که حمل میکنی 

این وبلاگو میبینم فقط کمی از دردی که داشتم رو یاد آوری میکنه

که چقد خواستم برت گردونم چند بار بهت گفتم چندبار زنگ زدم و تو بلاک کردی به هر دری زدم که نری که نذارم بری  

حتی اسمتو تو خیابونا داد زدم جلو همه داد زدم گفتم به هر کس وناکسی گفتم که دوستت دارم و تنها خواستمه که برگردی 

حتی جاده ها و خیابونا هم گریه هامو حفظ شدن 

الانم که از دستت دادم واقعا از دستت دادم 

بدون من تونستی خوشبختیو پیدا کنی بدون من تونستی بخندی 

امید تو الان دیگه درد نداری من آدمیم که روزای سخت باید کنارت باشه روزای سخت تو تموم شدن 

اما هیچوقت نفهمیدی امید 

منو جا گذاشتی منو تو هزاران درد جا گذاشتی این درد خیلی شدیده تک تک استخونام داره خورد میشه خوشبخت شدی خوشبختیت آرزومه میدونی 

اما میخواستم باهم خوشبخت شیم با تو دوباره خندیدم میخواستم تا همیشه بخندم چشات قشنگ بود میخواستم هر روز قشنگی چشماتو ببینم میخواستم با تو باشم امید.


تو بدون من واقعا خوشحالی به من احتیاجی نداری همه چیو فراموش کردی واقعا خوشبختی 

بدون من 

خوشبختی 

تو نیازی نداری بهت بگم دوست دارم 

نیازی نداری 

نیازی نداری 

نیاز نداری!

فراموش کردی 

منو فراموش کردی 

تمام چیزایی که تو ذهن من زنده اس همه ی اون خاطره ها تو فراموش کردی برا تو وجود نداشتن انگار 

باورم نمیشه 

عزیزمن.

امیدم

چرا کمر بستی به نابود کردن من


یلدا بدون تو گذشت عجیبه اینکه نبینمت تو یلدا اصلا نمیدونستم یلدای بدون تو چه شکلیه که بهت تبریک نگم واقعا یکی تو رو از من گرفته انگار انگار دیگه داره دوزاریم میوفته که مال مهشیدی 

دارم میرم خونه مسلما نمیخوام برم یادم رفت ساعت 2 کلاس داری به دیدارآخر نرسیدم 

معلوم نیست دوباره کی ببینمت ترم جدیدشایدم بین امتحانا 

دیگه دیدن تو و خبر گرفتن از تو رو باید بسپارم دست تقدیر 

دلم میگیره نمیخوام ترکت کنم 

نمیخوام این وضع ادامه پیدا کنه 

کی هستی که حتی به خاطرت به خونه ی خودم پیش پدر مادرم نمیخوام برگردم کی هستی که میخوام پیشت بمونم فقط 

یادته همیشه وقتی باهات الکی مثلن قهربودم بودم خودمو لوس میکردم میگفتم فکر کردی که هستی میخندیدی 

الان بهت میگم 

تو همه ی روح من هستی همه ی قلبمی 

که بدون تو هیچی نیستم 

که دارم نابود میشم که باورم نمیشه تو رفتی دیگه 

چند خط نوشتم نمیدونم چقد گفتم نمیدونم 

باورم.نمیشه باز رفتنت باورم نمیشه


کلاهت اون روز رو هرگز فراموش نمیکنم اون روزکه گفتی نگا کن این کلاه بهم میاد اما تنها چیزی که دیده میشد چشات بود و جوری تو خاطر حک شد که یهو یادم میاد یهو خاطراتت تو ذهنم خونریزی میکنن ناگهانی. و من اون روز فکر کردم چقد میتونی دوست داشتنی باشی این امیدی که همیشه کنارمه. چقد دوست داشنتیه. یهودیدمت قبلش بهت گفته بودم بعد یه سال و نیم تازه فهیدم چشات قهوه این یادته؟ اون روز خیلی سرد بود خیلی روز شادی بود خیلی روز قشنگی بود.
حنجره مون خش خش میکنه جوری که انگار خزون تا تا حنجره ما هم سرایت کرده باشه تا گلو پر شدیم از بغض و آتیش و سیاه پوشی شده عادتمون بی ریخت بی ریخت خجالتم نمی کشیم از بی اختیاری نفس کشیدنمون پرروییم! خودت همیشه میگفتی بهم یادته؟ منم میخندیدم میگفتم باشه من پر روئم اصلا میگم حالا که بحث یاد آوردی شد یادته مجبورم میکردی بخندم؟ گذشت. حالا دیگه من میفهمم معنی دوریو معنی اجبار رو معنی بی حسی و خستگی خو کردم با تنهایی تغییر کردیمو اینجور راحت تریم با فکرت راه
اشک منو وا ما میداره که بنویسم شایدم بوی بهمنه که از دی میاد اما دیگه نمیتونم مقاومت کنم و باید بنویسم. تقدیری که نامنصفانه رقم به چشمات نگا میکنم واقعا سه ساله؟ واقعا این عکس برا سه ساله پیشه چند سال دیگه نگاش میکنم نگات میکنم دوست دارم بدون اینکع هیچ فرقی کرده باشه لباسایی که از قبل به تن داریو حتی دوست دارم میگن برو دنبال رویات آرزوت. بهت نگا میکنم دیگه آرزویی ندارم نمیدونم میخوام بنویسم اما حرفی نیست فقط حس نوشتن از تو دارم شاید سطرها بندها
تو ذهنمی دوباره در گیر وهم و خیال شدم خوابیدن سخته هر جوابی از تو میشنوم منو بهم میریزه با خودم میگم چرا باهم حرف زدی بازم یادم میاد اون روزا یادم میاد چیزی تو ذهنم خونریزی میکنه چیزی که براش تکراری نیست فقط به زیبایی یه خیال و رها شدن ازش به تلخی اشک. چشات جلوی چشامه دنبال کلماتی میگردم تا حسمو توصیف کنم اما پیداشون نکردم. نزدیک ترین حس بهش نسیم خنک یه شب گم کنار دریاست یا یه روز ابری پاییزی وقتی نسیم میوزه الان حس همون لحظاتو دارم همون خنکای نسیم تو یه

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلودستان اینجا همه چی هست خاطره دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. هر چی که بخوای واردات انواع نژاد سگ سایت خرید اینترنتی فلانی دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال های جهان کتابخانه شهیدان اسلام هفتکل توانایی